یادته ...

 

یادته اون روز برفی وسط فصل زمستون تو پریدی پشت

شیشیه من

زدم از خونه بیرون یادته اشاره کردی آدمک برفی بسازم

واسه

ساختنش رو برفا هرچی که دارم ببازم گوله گوله برف سرد و

روی

همدیگه می چیدم شاد و خندان بودم انگار که به آرزوم

رسیدم رو

پیشونیش با یه پولک یه خال هندو گذاشتم واسه چشماش

دو تا

الماس جای پوس گردو گذاشتم رو سینش با شاخه یاس یه

گلوبندو کشیدم روی لبهاش با اجازت طرح لبخند رو کشیدم

یادمه با

نگرونی تو یه ها کردی رو شیشه دزدکی برام نوشتی نکلیف

قلبش

چی میشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد