گل یاس

 

خوش بحالت گل یاس

که سر آغاز سخن از تو شکفت.

قسم پاکی  بی رنگ و ریا

رخت شب تاب عروسان

دختر کولی بکر

چشمه ی جوشش عشق

قلب مهتاب و شکرخند پلنگ

دانه ی برف سپید

قله ی کوه بلند

ابر دلداده به باد

دفتر ثبت حقایق

شده رویای سفر های بلند

...........................

همه در دایره ی راز سپید تو شکفت!


 

خوش بحالت گل یاس

که نداری غم پرواز و نداری غم عشق

تو بیا ، این سخن از من، تو بگو

تو بگو،درد دلم را تو بگو

تو بخوان،رنج و غمم را تو بخوان

شده ،آهنگ دلم را تو بزن

یا به زخم دلم آواز غم انگیز بخوان.

خوش بحالت گل یاس

که نداری دل بیمار و نمانی بیدار

شب هجران و فراغ

چشم در راه و خراب

دل_ افسرده به داغ

شده ،در خواب سپیدت

به سفر کرده ی ما

برسانش تو سلامی و بگو ای دلدار

تن بیمار مرا این شب چرکین برد از خاطره ها

شود آیا گذری کرده،وداعی گویی؟


خوش بحالت گل یاس

که نماندست مرا وقت قرار

تو بپویش

تو ببوسش

گل رویش،به وقار.

خوش بحالت گل یاس!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد